English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3920 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
bollix U سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
slub U سرهم بندی کردن
flimflam U سرهم بندی کردن
bungle U سرهم بندی کردن
bungled U سرهم بندی کردن
bungles U سرهم بندی کردن
bungling U سرهم بندی کردن
bunlge U سرهم بندی کردن
railroads U سرهم بندی کردن
railroad U سرهم بندی کردن
jerry build U سرهم بندی کردن
to knock together U سرهم بندی کردن
foozle U بدزدن سرهم بندی کردن
to patch up U خواباندن سرهم بندی کردن
vamp U وصله کردن سرهم بندی کردن
slubber U نخ نیم تاب سرهم بندی کردن
fudging U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudged U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudges U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudge U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
paste U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasted U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pastes U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasting U سر هم کردن سرهم بندی کردن
to huddle up a piece of work U کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
tinkering U سرهم بندی
tinker U سرهم بندی
botchery U سرهم بندی
patching U سرهم بندی
tinkered U سرهم بندی
tinkers U سرهم بندی
fiddle around <idiom> U سرهم بندی
snow job U سرهم بندی
patchery U سرهم بندی
ersatz U سرهم بندی شده
shake-ups U سرهم بندی دگرگونی
identikits U سرهم بندی شده
identikit U سرهم بندی شده
shake-up U سرهم بندی دگرگونی
shake up U سرهم بندی دگرگونی
patchboard U تخته سرهم بندی
patch panel U تابلوی سرهم بندی
patch cord U سیم سرهم بندی
what a pretty mess he made U خوب سرهم بندی کرد
assemble U سرهم کردن
assembles U سرهم کردن
assembled U سرهم کردن
patches U سرهم کردن
patch U سرهم کردن
assembly lines U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
boo boo U اشتباه کاری
grades U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
bobbles U اشتباه کاری لغزش
bobble U اشتباه کاری لغزش
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
it is all a pretence U سراسر تظاهریا اشتباه کاری است
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
fluffs U نرم کردن اشتباه کردن
fluffing U نرم کردن اشتباه کردن
fluff U نرم کردن اشتباه کردن
fluffed U نرم کردن اشتباه کردن
reforesting U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) U بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
rigs U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
miscue U اشتباه کردن
goof U اشتباه کردن
misconstrue U اشتباه کردن
fumble U اشتباه کردن
slipped U اشتباه کردن
fumbled U اشتباه کردن
blundering U اشتباه کردن
fumbles U اشتباه کردن
slip U اشتباه کردن
mistake U اشتباه کردن
make a mistake <idiom> U اشتباه کردن
mistakes U اشتباه کردن
blundered U اشتباه کردن
misconstrued U اشتباه کردن
blunders U اشتباه کردن
slip up U اشتباه کردن
blunder U اشتباه کردن
mistaking U اشتباه کردن
goofs U اشتباه کردن
goofed U اشتباه کردن
goofing U اشتباه کردن
slips U اشتباه کردن
to goof up [American E] U اشتباه کردن
misconstrues U اشتباه کردن
slip-up U اشتباه کردن
misconstruing U اشتباه کردن
slip-ups U اشتباه کردن
trip up <idiom> U اشتباه کردن
mistook U اشتباه کردن
to make a mistake U اشتباه کردن
to make an error U اشتباه کردن
whitewash U سفید کاری کردن ماست مالی کردن
laggin U اب بندی کردن اب بندی ناوها
overpacking U دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
misthink U اشتباه فکر کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
confuses U باهم اشتباه کردن
bobble U پی درپی اشتباه کردن
miscalculating U اشتباه محاسبه کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
miscalculates U اشتباه محاسبه کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
confuse U باهم اشتباه کردن
bobbles U پی درپی اشتباه کردن
to believe wrong U اشتباه گمان کردن
miscalculated U اشتباه محاسبه کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
miscalculate U اشتباه محاسبه کردن
to stumble in one's speech U درسخنرانی اشتباه کردن
garden U درخت کاری کردن باغبانی کردن
mess U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
messes U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
gardened U درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforced U مجبور کردن وادار کردن به کاری
primes U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
engraved U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engrave U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
prime U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforce U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforcing U مجبور کردن وادار کردن به کاری
primed U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforces U مجبور کردن وادار کردن به کاری
gardens U درخت کاری کردن باغبانی کردن
miscarrying U صدمه دیدن اشتباه کردن
eat humble pie <idiom> U پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
refuted U اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
refutes U اشتباه کسی را اثبات کردن
miscarries U صدمه دیدن اشتباه کردن
refuting U اشتباه کسی را اثبات کردن
To lead someone astray. U کسی رادچار اشتباه کردن
refute U اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
miscarry U صدمه دیدن اشتباه کردن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
typed U ماشین کردن طبقه بندی کردن
types U ماشین کردن طبقه بندی کردن
type U ماشین کردن طبقه بندی کردن
partition U جدا کردن جزء بندی کردن
grades U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
partitions U جدا کردن جزء بندی کردن
gaduate U درجه بندی کردن تغلیظ کردن
resorts U جدا کردن طبقه بندی کردن
grade U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
segregation U جدا کردن درجه بندی کردن
gradate U درجه بندی کردن مخلوط کردن
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
break down U تجزیه کردن طبقه بندی کردن
resorted U جدا کردن طبقه بندی کردن
resort U جدا کردن طبقه بندی کردن
portions U تسهیم کردن سهم بندی کردن
portion U تسهیم کردن سهم بندی کردن
to blame somebody for something U کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
eat crow <idiom> U مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
gift wrap U بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
to make a typing error [mistake] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
to make a typo [American E] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] U اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
declassification U از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
cover one's tracks <idiom> U پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
Recent search history Forum search
2New Format
1Potential
1incentive
1A hero can affect on the people.
1strong
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com